-
آپ جدید بعد سالها انتظار
جمعه 26 اردیبهشتماه سال 1399 03:32
چه بگویم از کجا بگویم من مانده ام و یاد چشمان تو.عاشقم هنوز نه به ناپختگی دیروز نه به داغی امروز.چه کنم تو را دوست میدارم هنوز. افسوس که مجالی برای عشق نمانده.تو را می سپارم به خدا.تو هستی خیلی هم هستی ولی دور از چشمان من.تو را دیدن عبادتم بود ولی دیگر عادت کرده ام به سجده تنهایی. با نبودنت قافیه ها سراییده ام.شاید...
-
کارما
دوشنبه 3 تیرماه سال 1398 00:19
قانون کارما میگه:هر چه بکاری همون درو میکنی.در این فصل از زندگیم نمیدانم در کدوم آیتم هستم فصل کاشتن یا فصل درو.اصلا مهم نیست کجام مهم علاقه شدید قلبی ام هست که با عشق تو تجلی پیدا میکنه کاری هم به عرف و شرع و قوانین طبیعی و فرا کیهانی ندارم.به قول شاعر دل من تورو میخواد و بس
-
دل آرام کو یار وفادار کو
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1398 11:42
سلام دختر بهار خوبی عزیز دل دلم برایت تنگ شده میدانی انتظار میتواند قشنگ باشد اگه در هوای تو بگذرد یار دل آرامم.چند روزه بیشتر از سابق بهت فکر میکنم هیچی نمی تواند امید رسیدن به تو را از دلم بیرون کنه مگر خاک شود منزل من.من قوی هستم این روزها را هم به خاطر گل روی تو تحمل میکنم.من هدفم تویی و بس.باید این قدر قوی بشم که...
-
تولدت مبارک عشق جانم
جمعه 16 فروردینماه سال 1398 02:35
سالروز میلادت مبارک دردانه دختر بهار.زندگی کن برای شکوفه زدن دوباره و باشد روزهای شادت را ببینم.باشد سایه و میوه ات نصیب مردم باشد.دلتنگی و سنگینی ات بر شانه ام سنگینی کند.حس خوبی دارم به آینده در شب میلادت دختر بهار.دوستت دارم تا اعماق بندبند وجودم.
-
فصل نو بی تو خزون
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1398 20:57
فصل نو زندگیم در حال رقم خوردن هست.تغییرم را بپذیر با همه تغییرات عشقم به تو ثابت و برقرار هست.اصلا من برای دوست داشتن تو آفریده و ساخته و پرداخته شده ام.عشق به چشمان کهربایی در وجودم ریشه کرده و از توانم خارج هست چه تو مرا دیگر دوست نداشته باشی و چه تو مرا پس بزنی.یکبار دیگر گذشته را مرور کردم.دیدم تو هم عشق و هوس را...
-
در خیال چه هستی کیمیای من
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1398 07:38
صبحت به خیر عزیز دل جان دل و در آخر الهه ی دل.کیمیا شدی در خیالم و دنیام ای کاش این قدر نایاب و دست نیافتنی نبودی ای کاش روزگار به عقب برمیگشت تو را اینجا صبح و ظهر می دیدم مثل آن وقتها.نفس بودی بر آب و دیده ی این خسته ی دل.یادباد آن روزگاران بخیر.چه شدی به یکباره که مرا پس میزنی ؟ بودی با دیگری! دم نزدم .خواستمت با...
-
کجایی با که هستی
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1398 19:59
حس دلتنگی که بیاد زمان و مکان نمیشناسه من لعنتی دلتنگتم ای کاش برنمیگشتی مغرور من که بخوای بری ای کاش اگه قرار بود بیایی می ماندی بر سر عهد و پیمان دیرین که فقط من ساده دل حسرت گذشته را به دوش نکشم.
-
بازگشت به خود
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1398 14:31
سلام دلم باز دوباره دلتنگ تو شد.سال نو بر تو فرخنده باد دختر بهار تو از نسل باران و شکوفه هستی خوشحالم که همزمان با تولد بهار وارد پانزده سالگی دوست داشتن بی قید و شرط تو میشوم نمیگم اشتباه نداشتم در این سالها نمیگم برای بدست آوردنت کوتاهی نکردم ولی یک کلام بی ریا دوستت داشتم با احساسی از اعماق قلبم و همه ی...
-
سلام دلتنگی
سهشنبه 30 بهمنماه سال 1397 17:16
سلام امروز از اون روزا بود دلم تنگ شد بدجور.مثل اون وقتا هوای تو بیشتر از قبل در پی نگاهم میزد.زل زدم به ان لاین بودنت ولی دم نزدم خوشحال شدم گوشه ای از این دیار روزمرگی زندگیت را دنبال میکنی.ترسیدم پی ام بدم.گفتم بهت قول دادم که مزاحمت نشم.نه حالا که دلتنگم نه هیچ وقت.آه چه زیباست فراق تو با همه دردها.خوشحالم روسفید...
-
الهه ی نازم
جمعه 26 بهمنماه سال 1397 15:33
سلام به روی ماهت وقتت بخیر دلم برایت تنگ شده که اینجا هستم انگار همین چند روز پیش بود که با خودم عهد کردم که دیگر سراغی از تو نگیرم و سنگ شدن را یاد بگیرم.ولی نشد توی رویا خواب بیداری هر لحظه با منی.مطمئنم تو برای من آفریده شده بودی ولی نیمه راه خدا هم پشیمان شد از عطا تو به من.بگذریم ساده و خودمانی حرف بزنیم دیشب...
-
کیمیاترین معبود
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1397 18:58
سلام عزیز دل احساس میکنم عطر نفس هایت اینجا پیچیده در تاب و تاب سردی این باد زمستانی که باد بی مهری می وزد از جانب تو.تو واقعا تمامت همین بود این همه سال نذر و دعا نیایش برای چه؟که چه بشود تو باشی در کنارم.اصلا انتظار با آمدنت شیرین بود تو میدانم دیگر نمیایی حتی از یواشکی آمدن ها خبری نیست.من اول باورت را از تو گرفتم...
-
بی خیال
شنبه 20 بهمنماه سال 1397 11:25
فصل نو زندگیم در حال رقم خوردن است فصل بی خیالی.فصل تمرین برای سنگ بودن مثل تو.میبخشم تو را.گله ای نیست به قول خودت به کمال رسیده ام و کمال را در باغچه دیگری نمی بینم.خیلی بدی دنبال بهانه بودی مرا پس بزنی.میدانی من هم خیلی بد که تو را طی این سالها نشناختم.جوانی ام را احساسم را روزهای رفته را به من بدهکاری.برو خوشبخت...
-
بازگشت
جمعه 19 بهمنماه سال 1397 02:25
سلام بعد این همه سال باز اینجاهستم. دلیلش هم تویی فقط.تمام شد فکر کنم دیگر قصه من و تو.آمدی گفتی بروم برای همیشه از خاطرت بیرون. تو در فلک سیر میکنی ما زمینی اسیر.ما اسیر هوای تو و تو اسیر دیگری.دیگر حرفی نیست در تنها آخرین پناهگاه.
-
پرواز(9) دلم هواتو کرده؟!...
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 16:53
برابر ساده گی من سر تسلیم فرود نیاورد... وبا دیگری پرید... بعد این همه نم نم باریدن چشمانم... دلم... تنم... تمام وجودم برگرفت و پر شد از تلخی فاصله... فاصله ای که سهم من از عشق تو شد... میشکنم در آن آبگینه چشمانت... گر م ی گیرم با قلبی تشنه دل و پیاده دل در این سراب آمدنت...گفته اند: آمده ای دیوانه ی من... اما نه برای...
-
دل تنگ(۳۵)
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 00:59
در این روزهای بی تو بودن نفس کشیدن خیلی سخت است... حتی سخت تر از شبهای بی تو بودن... صبری عطا کن...نه نای ماندن دارم... نه قدرت تسکین... بی کس و غریبم... بی پناهم... دیگر یاور و پشت نیست... هیچکس برای قلب تنهایم ترانه سرایی نمی کند... دگر نیست آینده را برایم زیبا در قوه ی تخیل ترسیم نماید... دل خوش بودم به رویا با هم...
-
دل تنگ (۳۴)
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 12:12
به ماه و خورشید فلک و این چرخ گردان قسم.در این سپیده دم برآمده از فلق در این راه ناکجاآباد... بی توشه مسافرم... چه کنم...چه دارم برای عرض اندام... با طینت(خوی)با طیبت(پاکی)با طیت(نیاز) دست به سویت دراز نموده ام و واگشت(بازگشت) او را تنها و منفرد از تو خواستارم.راهی ربانی ام...چله نشین چم(گناه) و چمانی ام... می گذرد در...
-
بازگشتی کوتاه و دوباره
سهشنبه 17 مردادماه سال 1391 17:53
برمی گردم از کوچه پس کوچه های خاطره منتظرم باشید ><><><><><><><><><><>><><><>><><><><><><><><><><><><><>>< پی نوشت: میدونم از دستم ناراحتید ولی منم...
-
(بنام او که هر چه دارم از اوست)
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 23:53
دلم گرفته هم از زمین هم از زمون... دل دادن رسم غریبیست در این زمانه غریب. نمیدانم در این آشفته بازار مقصدم کجاست... گرچند فاصله ها و جاده هایی که در ماورای دریای پر تلاطم احساسم به تو ختم می شوند پر از ندیدن و دل شوره نبودن هستن...مقصد... مقصد نهایی همه آدمها یکی است... پس باید توشه ای اندوخت در این راه پایانی......
-
*تولدت مبارک الهه ی ناز*
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1391 19:35
نیستی اینجا ولی یاد تو اینجاست... نفست در فضای این شهر پیچیده... آری فاصله کهکشانی هنوزم بین ما حکمفرماست میدانم... میدانم دستهای سردم هیچ وقت به دستان پر مهرت نمیرسن... شاید ببینمت دگربار در دنیایی ماورای این گیتی... خوابت را دیده ام... بارها به تکرار... چه باشکوه است با یاد تو زندگی کردن... نفس کشیدن... عاقبت پرواز...
-
دل تنگ(33)
جمعه 8 مهرماه سال 1390 16:06
فصل پاییزه دلم بی تو غم انگیزه... با اینکه سالها از آن روزهای شیرین بودنت گذشته این فصل نارنجی با آمدنش باری دیگر تداعی کننده یاد توست... یادش به خیر قول و قرارهای کودکانه مان... یادش به خیر دیدارهای پنهانی... شاید آن وقتها فکر نمی کردی یک روز نباشی پیشم... نباشی و نبودی و ندیدی که من به تنهایی بی تو روزهای رفته را...
-
دلتنگ (سی و دوم)
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1390 00:36
دل را فریاد رسی نیست ... انعکاس آخرین حرفهایت بهم ریخته روح و گر گرفته روانم...نماندن بر عهد و پیمان و یاد خاطره چشمانت دیریست همراه لحظاتم شده اند... طعم بوسه ای که آخرین بوسه شد مانده هنوز بر لبانم...من را فراموش کرده ای به ساده گی... من را که زمانی نه چندان دور تنها خاطره ی ماندگار ذهنت بودم... حالا چه داری برای...
-
دلتنگ( سی و یکم)
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 02:35
"به نام یگانه خالق هستی" گلایه هایم از تو پایانی ندارد... در این دادگاه باید جواب پس بدهی!چرا رفتی؟ مگر قلب من را ندیدی که برای یک لحظه با تو بودن پرپر می زد... حسم نکردی آن گونه که من تو را در جان و دیده جای دادم... بر احساس قلبم قساوت به خرج دادی... آتش هیجان درونم را روی به خاموشی بردی... ندانسته یا...
-
دلتنگ (۳۰)
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1390 02:01
الهه ی نازم سالگرد رفتنت را باری دیگر در ذهنم به خاطر می آورم... انگار دور از تو ماندن به نیروهای طبیعی وابسته ست... ولی من هنوزم خاک باران خورده عشقت هستم... هستم عاشقت... گمان کنم گه گاهی خوابت را نیز دیده ام... ساده بگویم رفتنت تداعی کننده دلتنگی برایم بوده و هست ... دلم برایت تنگ شده... بی خداحافظی بی بهانه پر...
-
دل تنگ (۲۹)
شنبه 25 تیرماه سال 1390 01:36
در این نیمه ی شب تاریک پنهان ماه باری دیگر در حسرت ندیدنت می سوزم... میدانم تو اینجا هستی در قلب من... نازنینم هرم نفسهایت را حس می کنم... شاید آن قدر سنگدل نشده ای که من را از خاطر برده باشی... من فکرم ذکرم یادم پنجگانه حواسم پیش توست... بماند اگر باور نداری... به خاطر من این بازی را تمامش کن... من کم آوردم... من...
-
دل تنگ (بیست و هشتم)
دوشنبه 20 تیرماه سال 1390 01:58
به راستی که بی تو هیچ و پوچم... در این شوره زار تنهایی عطش نداشتنت را با خود می برم... پاهایم دیگر رمقی ندارند برای یافتن تو...این بار چشمانم روی به آسمان است... روی به آسمانی که تنها سقف مشترک بین ماست... سرشارم از خواهش و تمنا...لبریزم از ناله و فغان در حسرت یک نگاهت... در ندامت گناه نکرده ی نافرجامم می سوزم... هرگز...
-
دل تنگ (بیست و هفتم)
یکشنبه 19 تیرماه سال 1390 00:57
باورم کن ای تک ستاره ی شبهای ظلمتم... دلم برایت تنگ شده ناجی بی کسی هایم ... زندگی برایم بی تو مفهومی ندارد... خسته ام از این تکرار مکرر نبودنت... وجود تو تک فانوس روشن زندگانیم بود ولی دیگر نیستی و من باید باور کنم نبودنت را.... نداشتنت را.... و در آخر فراموش کردنت را...با هزاران جمله تکراری دوستت دارم نیز اتفاقی...
-
پرواز(۸)
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1390 02:00
حالا که دست دیگری را در دستانت داری... نمیدانم چه اصراری بر ربودن احساسم برای بار دگر داری... شاید این بار از روی احساس آمده ای... ولی نه من گرفتار شهوت نداشتنت شده ام... من دیگر به پیمان عشقمان به چشم پاکی نگاه نمی کنم... پاکی و سپیدی آن عشق کیمیایی و کبریایی با آمدن غریبه به سیاهی و ناپاکی مبدل شد... و او تو را زمن...
-
پرواز(۷)
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 02:13
می دانم من به تو نمی رسم... دلم گرفته بدون تو... غم نبودنت خیلی بزرگه...خیلی... رهایم کن از این احساس دوست داشتنت... سینه ام از آتش این عشق عمریه گر گرفته... با خودم هر چی شمردم نیامد آن روزی که تو مال من باشی... دلتنگی در رویاهایم و امید دوباره دیدنت نیز کار به جایی نبرد و من هنوز هم تنهاترین دورمانده از تو هستم......
-
پرواز(۶)
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1390 14:12
به یادت بودم... ولی نه آن جوری که تو می خواهی... دارم میشم مثل خودت... مزدوج با دیگری... می خواهم بدانم چه احساسی پیدا میکنی از اینکه من به معنای واقعی در کنار دیگری باشم... میدانم شاید هم مهم نباشه برای تو... ولی نه! راجع به من احتمالا حسودی... درست مثل خودم که نسبت به آن غریبه که پیش تو است حسودم... آره شاید با این...
-
دل تنگ (بیست و ششم)
شنبه 28 خردادماه سال 1390 00:03
بعد رفتن چه آسان دل به غریبه بستی... چه راحت لحظات عمرت را در کنار او سر کردی و در کنارش ماندی... بی تفاوت از این که منی هم در این دنیا لعنتی است... می بینمت که چه با احساس دستانت در دست اوست... اشکالی ندارد حسود نیستم شاید لیاقت تو اوست... لبخند ملیحت چگونه در چشمان حریص آن زود آشنایت می درخشد... از چشمانت بگویم که...