حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

بمیرم برای دلم

دلم می خواد یک فرمت کنم خودم را...بشم فراموش کارترین آدم روی زمین...بشم یک آدم  که هیچی یادم نیاد...آخر این عشق مرا از پا در می آورد...خیلی وقته از پا در اومدم خودم باور ندارم...بده قوی بودن...امیدوار بودن...اگه مردم روی سنگ قبرم بنویسید، عاشق مرد...دلم گرفته امشب توی حجم تنهایی بدی شناور هستم...چه کسی ناز دلم را می خره...چه کسی آه دلم را خریداره...کم آوردم...خسته شدم تو را از دور دیدن...کاشکی از  دور دیدنی هم بود...زهی خیال باطل...رویام هم دیگه کم آورده...تصویر مبهمی از تو توی ذهنم هست...آخرین بار کی دیدمت...نمیدانم...خسته ام از قرار زندگی...خسته از دنیا و قانوناش...خسته از تناقص...خسته از باید و نبایدها...خسته ام خدا...عاشق تنهاست...عاشق غریبه...عاشق تو غربت می میره...دلم...بمیرم برای دلم که هیچی ندید از این زندگی..زندگی تویی...نفس تویی...امید تویی...ولی کجای تو در دورترین نقطه خیالم که دستم بهت نمی‌رسه...آمده ام برای رسوایی...رسوا شدن در عشق تو...گفتی: دیر است برای بوییدن تو...میدانم نمی رسم به تو هیچ وقت میدانم ولی آشناترین غریبه ات خواهم ماند...واین رویا با تو بودن ادامه داره...

حسب عادت دیرینه

سلام...خوبی... به قول خودت :به تو چه...باورت میشه دلم برای اینم تنگ شده...برای کم محلی هات...آدمی که مال ماندن نباشد میرود...برو سفرت به سلامت عزیز جان...به زور غل و زنجیر که نمیشه نگهت داشت...امشب مستم...به سلامتی تو زدم...توبه چند ساله شکستم...بازم به گردن تو...به قول تو: غلط کردی...فکر کردم میشه تو عالم مستی تو رو فراموش کرد...ولی دردت عمیق تر از این حرفاست...به قول شاعر: نه میگم برگرد نه میگم اینجا خوبه بی تو... حس بدی دارم تو ازم ناراحتی...میگن مستی و راستی..کی هستی تو ولم نمی کنی...اون از شب سال نو که با هم آغاز کردیم...اینم ۹ ماه بعد که غریبه هستیم با هم...چقدر آرزوهام ماسیده...دوباره تو خیالی با منه...مرسی که عکس چشمات را برام فرستادی...تحمل این روزهای پیش رو برام آسون تر میشه...برو دوراتو بزن ...میرم دور نمی‌زنم ...برو غراتو بزن... میرم غر نمی‌زنم ...میرم کل این تنم پر از زخم توئه...دلم من پر پره...میرم غنچه میزنم‌...من فدای چشمات بشم...باید قوی باشم شبای زیادی پیش رو دارم...امشب چرا نمی‌گذره...خوابم یا بیدار...من کجای این دنیام...من کجای این دنیا ایستاده ام...یادمه گفتی: کاشکی با من آشنا نمیشدی...مثل پتکی رو سرم میکوبه این حرفت...تو که دوست نداشتی با من باشی چرا ادامه دادی...چرا بعد تیر ماه شوم زندگیم اومدی...چرا نرفتی سر زندگیت...چرا من...من ساده...با خیالت طی می کردم...حافظه تاریخی آدما یاری نمیکنه...این آدم که به اینجا رسیده کی بوده...چرا به اینجا رسیده...تاوان این هم غم را کی پس بده...خودم پس میدم...مثل تو نفرین بلد نیستم...

خسته ام

پر از خلسه نبودن ...پر از بغض...خسته ام...دیگه اشکم نمیاد...باعث و بانی تو هستی به خودت بیا نارفیق...تاوان...تقاص...چی...نمی بینی زندگیم.‌‌..شب  و روزم با خیال تو میگذره...تاوان گناه نکرده را دارم پس میدم... اشکال نداره نفرینم کن...خدا بهتر می‌دونه کی رفیق نیمه راه بود...منم برات خیر می خوام...توی این مدت همش دنبال بهانه بودی خوبه...من ساده هم فقط بهانه دادم دست تو‌...