-
دل تنگ(۸)
سهشنبه 6 شهریورماه سال 1386 01:34
می خوام دوباره بنویسم شاید کمی تسکین بگیرم... می خوام بگم چرا دنیا ما این جوریه؟ چرا با من با تو بد تا میکنه... بد تا کرد...! چرا بعد این همه آشفتگی و دربه دری همه میگن زندگی کن؟ آخه چه جوری...؟ ما که کاری به کسی نداشتیم... داشتیم نون عشقمون می خوردیم... به قول شما داشتیم زندگی می کردیم... ما که به همون دل خوشیهای...
-
.
پنجشنبه 1 شهریورماه سال 1386 12:07
-
(تولدی دیگر)
پنجشنبه 1 شهریورماه سال 1386 00:54
امشب تولدمه... نمیدانم در خیالت مانده روز تولدم یا...؟ نترس اگر یادت هم مانده کادویی ازتو نمی خواهم... مهم اینه که به یادم باشی که این هم محاله... میدانم روزهایی که من را به یادت می انداخت از صفحه تقویم جدا کردی... اشکالی نداره من در خیالم جشن می گیرم حضورت را در این لحظات آغازین ماه... مثل اون وقتا تو را می بینم که...
-
دل تنگ(۷)
چهارشنبه 31 مردادماه سال 1386 02:07
ای دل خسته نشدی از این غربت نشینی و انتظار... تا کی در رویاهایت آینده ای روشن را تجسم می کنی... به راستی تا کی؟ با خودم می پنداشتم به خاطر محبت های بی دریغم تو باز می گردی و مرا مهمان کومه نگاهت میکنی... ولی نه! من سخت در اشتباهم... تو مرا رها کردی... تو مرا به باد سرگردان سپردی تا بند بند وجودم را با تازیانه های بی...
-
دل تنگ(۶)
پنجشنبه 18 مردادماه سال 1386 00:18
خیلی وقته توی جزیره خاطرات جا ماندم... ولی تو سوار قایقی شدی هماهنگ با رقص امواج بی مهابا از من گذشتی... باید به چشم خودم می دیدم رفتنت را... دور شدن را... و در آخر نقطه شدنت را... زین پس باید ببینم بودنت را در حالی که افکارم گواه به نبودنت می دهند... بعد این همه گلایه و سطر سیاه کردن... دلم می خواهد این بار تو چند...
-
دل تنگ(۵)
دوشنبه 8 مردادماه سال 1386 14:19
دلم تنگه... خیلی دلتنگم برات... خیلی وقته حتی تو رویاهام این جوری بهت نگفتم... تو که میدونستی من بی تو تنهاترینم... پس چرا رفتی... چرا این تن خسته را بدون جون پناه گذاشتی... من به تو تکیه کرده بودم غافل از اینکه تو تکیه گاهت باده... یه وقت فکر نکنی من باختم... نه عزیز تومدیونانه باختی... تو پشت پا زدی به همه ی...
-
دل تنگ (۴)
سهشنبه 2 مردادماه سال 1386 17:29
:: مطمئن باش که یادت نرود از دل من:: :: مگر در خاک شود منزل من:: سلام... خوبی... تعجب نکن !... شناختی منو؟... چرا ساکتی؟ نکنه دیر اومدم... شاید هم دیگه منی تو آسمون زندگیت نیست... به هر حال منو ببخش که بی موقع و بی مقدمه وارد زندگیت شدم... آخه دیگه صبر و انتظارم هم حدی داری... این قدر منتظر نشستم که نیومدی... با...
-
دل تنگ(۳)
یکشنبه 24 تیرماه سال 1386 17:10
اکنون من پرستویی عاشقم که به سوی دیار عاشقان پر میزنم... دیاری که تو به سویش رهنمونم کردی... سرزمینی مقدسی که با تو بیگانه گشته... پر گشودن تا به آرامش رسیدن یا فنا شدن در اون دیار... در این آشفته بازاری که تو برایم رقم زدی... به دور دست ها و دست نیافتنی ترین روزها چشم دوختم که شاید باری دیگر با اسب سفید مهربانی از...
-
دل تنگ(۲)
شنبه 16 تیرماه سال 1386 15:57
توی این روزای بی خاطره دلم هواتو کرده... کجاست لحظه دوباره دیدن تو میان بغض حرفام، سکوتم از جنس فریاد است بیا جان دیده، که مرا آرزوی دیدار است تو از قبله نوری، من از تبار صبوری تو از سلاله عشقی، من از دیار نیاز من از چشم به در دوختن ها خسته ام، عزیز رویایی تویی نشسته به فرداهایم بگو که یه روز می آیی من عاشقانه تو را...
-
دل تنگ(۱)
پنجشنبه 14 تیرماه سال 1386 16:30
باز دلی پر از حرفای نگفته... باز کاسه ی چشمی لبریز از شبنم... ترنم موسیقی آرام جا مانده از ماضی روزگارم... چشمانی خیره به راه سفر... اتاقی گرد و غبار گرفته از عطر خاطرات... هق هق گریه ای بیصدا در اوج دلتنگی... پنجره ای نیمه باز رو به فرداهای نیامده... وزیدن موسمی سرد از گذشته ها نا متناهی... جوانی دل پیر که در ابتدای...
-
شروعی دوباره در بلاگ اسکای
جمعه 8 تیرماه سال 1386 17:17
سلام شروعی دوباره در BlogSky. سرویس وبلاگ قبلیم در (میهن بلاگ) قات زده و کلی از وبلاگها به سرنوشتی نا معلوم دچار شدن... و وبلاگ عاشقانه ها سیاوشی تنها نیز از این قاعده مثتثنی نبود... واقعا خیلی سخته به یک محیطی عادت کنی بعدش یه روز بیایی ببینی هیچی سر جای خودش نیست... کسی هم نیست به ما جواب بده؟ انتظاری هم از کسی...
-
تنها به یاد تو شکستم...
شنبه 2 دیماه سال 1385 20:31
سلام به تو پاکترین خلق خدایی... خیلی وقته که رفتی باوفا... اشکالی نداره حتما سرنوشت من همینه... توی این وبلاگ هم مثل وبلاگهای قبلی می خوام از تو و عشق ناتمام بنویسم... میدونم می بینمت یه روز دوباره توی دنیایی که آدمک نداره... خلاصه زندگیم در اینجا خلاصه شده... من تنها به یاد میشکنم... من می نویسم برای تو تا زمانی که...