حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

دل تنگ(۱۹)

 

اگر بیایی یتیم خانه ی دلم را برایت چراغانی می کنم... بغض و کینه را کنار می گذارم...خاطرات بد را به باد فراموشی می سپارم...یک مهمانی پر شکوه به راه می اندازم و با قطرات اشکی که در بغضم جا مانده اند پذیرای تو هستم...امیدوارم آغوش گرمت هنوز هم امن ترین پناهگاه برایم باشد...دلم می خواهد مانیتیسم نگاهت هنوز هم جاذبه ی لازم را داشته باشد و پشت پنجره ی چشمانت دریای غم نهفته نباشد... با تو بودن لیاقت می خواهد که من ندارم که از تو تنها مانده ام... اگر برگردی منت هم بگذار... بر دیدگانم بر دیده منت...اعتراف می کنم در برهوت نبودنت برای آمدنت چنان مسیر جاده را صاف و هموار کردم که انگار صد ساله اینجا آبادیه... اما همه اینها فکر و خیال و تراوشات این ذهن خسته ست... عزیزم به خودت زحمت برگشت ندادی... قدر ندانستی باور کن... دلم را شکستی...دلی که با رفتنت مادام العمر با تنهایی آشنا شد و در آخر هم اخت گرفت... اخت شد... 

  پی نوشت: دل سپردن آسونه...ولی دل بریدن سخت!؟   

                                   

دل تنگ(18)

دل من همیشه برای تو پر پر بوده... عمری را در بغض گرفتن دستانت به سر کرده ام... آرام آرام به حرم دلم پا گذاشتی... ولی این را هم بدان که  عزم سفر کردی بی خداحافظی... چه ساده بی بهونه با بهونه رفتی... رفت که رفت... ولی باور کن هنوزم سوختن در عشق نافرجامت در خیالم مانده و غم نبودنت هم نتوانسته گوشه ای از حجم تنهاییم را پر کند... داغی که بر دلم گذاشتی آتشش هر روز شعله ور تر می شود... مهمتر از همه چی تنهایی که برایم به ارمغان گذاشتی که با هیچ مفردی جمع نمیشه... باید دست شست از عشق تو... دستای من دیگه به تو نمی رسند... به تو... این احساس دست و پا شکسته ارزانی خودم و دلم... پناهگاه دیگری شدی... به حسادت وادارم میکنی...ولی نه عزیز من حسود نیستم... نیستم به عشق پاکم قسم... در آرزوهایم اگر آن بالاها نیستی پایین پایین هم نیستی... دارم کم کم به بخت خود عادت میکنم... سرنوشتم همینه...این عذاب روزگاره باید به قسمت خود قانع باشیم... تو از همان اول مثلا بودی ولی  در آسمان من نبودی... دست بردار دیگر... بسه خانه تکانی این قلب خسته... این دل که با تو صادق بود تمیز نمیشه...  بی وفایی نبودنت لکه سیاهی است بر تار تار وجودم....