حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

روزگار غریبم

سلام من اومدم... نمیدونم چی بگم بعد این همه مدت که نبودم... کلی حرف داشتم ولی به اینجا که رسیدم کم آوردم... اون برگشته؟ اونی که زمانی تمام عشقم بود... اونی که بدون اون و چشمانش اندازه یک دنیا غریبم... خیلی دلم می خواست و می خواهد تا آخر خط باهاش باشم... ولی به خدا خسته شدم... من فقط می خواستم یک روز برگرده... تا بفهمه چه ها بر من گذشته... ولی نه اون و نه هیچ کس دیگه نفهمید چه ها بر من گذشته... در شوره زار خاطرات دنبال فصلی زیبا می گردم... خدا کنه دوباره بارون بیاد تا کویر دلم به یاد اون روزا سیراب بشه... امروزم مثل دیروز نیست... امروزم سرشار از غمی کهنه بر بند بند وجودم است... خسته ام خیلی... می خوام یه مدتی نباشم... نمی خوام دیگه شمع باشم... می خوام اون پروانه پر و بال سوخته باشم... 

......................................................................................................................................

پی نوشت: التماس دعا...