حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

نیمه شب عریان من

حال در این برهه از زمان که در آن اوقات میگذرانم  عجیب دلتنگ حضورت حتی نصفه نیمه هستم...نمیدانم فکر و ذهنم بسته به آینده هست از حالم لذت نمی‌برم فکرم مغشوش و پریشان در هوای تو هست.تویی که بازگشتی نداری و حتی نیم نگاهی به پشت سر نداری... نمیدانم در چه حالی؟ من در بدترین حالت ممکن هستم مثل هوایی که دم و بازدم میکنم نیازمند حضورت هستم.ای خدا جونم... چرا درد و هجران تو پایانی ندارد و از وجود نازنینت مستفیض نمیشوم...آری زیبا تو اولویت اولت دیگر من نیستم،من هم شاید تغییر کردم و نمیدانم و حقیقت یک چیز دیگر است و واین رویا تو هست که من را از پا در می آورد.