حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

تولدت مبارک عشق جانم

سالروز میلادت مبارک دردانه دختر بهار.زندگی کن برای شکوفه زدن دوباره و باشد روزهای شادت را ببینم.باشد سایه و میوه ات نصیب مردم باشد.دلتنگی و سنگینی ات بر شانه ام سنگینی کند.حس خوبی دارم به آینده در شب میلادت دختر بهار.دوستت دارم تا اعماق بندبند وجودم.

فصل نو بی تو خزون

فصل نو زندگیم در حال رقم خوردن هست.تغییرم را بپذیر با همه تغییرات عشقم به تو ثابت و برقرار هست.اصلا من برای دوست داشتن تو آفریده و ساخته و پرداخته شده ام.عشق به چشمان کهربایی در وجودم ریشه کرده و از توانم خارج هست چه تو مرا دیگر دوست نداشته باشی  و  چه تو مرا پس بزنی.یکبار دیگر گذشته را مرور کردم.دیدم تو هم عشق و هوس را قاطی کردی ولی من به رویت نیاوردم نوبت من که شد قاضی شدی.حکم برایم بریدی.اصلا عشقی که هوس در آن نباشد عشق نیست.بزار من تا ابد گناهکار باشم اگر حس بوسیدن و بوییدن تو تنها گناه من باشد.بزار من بد قصه باشم اگر این آرامت میکند.رفتنت بهانه بود و بس.

در خیال چه هستی کیمیای من

صبحت به خیر عزیز دل جان دل و در آخر الهه ی دل.کیمیا شدی در خیالم و دنیام ای کاش این قدر نایاب و دست نیافتنی نبودی ای کاش روزگار به عقب برمیگشت تو را اینجا صبح و ظهر می دیدم مثل آن  وقتها.نفس بودی بر آب و دیده ی  این خسته ی دل.یادباد آن روزگاران بخیر.چه شدی به یکباره که مرا پس میزنی ؟ بودی با دیگری! دم نزدم .خواستمت با تمام وجودم ولی تو تاب مرا نداری که من باشم با دیگری.من چه کنم که روزگارم این گونه رقم خورده؟!  اگر روزگار بی رحم است تو مهربان باش. تو باش تا آخر قصه.اگر یک روز هم مانده باشد به آخر عمرم سوگند یاد میکنم باز هم پذیرا ی روی ماهت هستم.گویی : دیر باشد من گویم: برای با تو بودن لحظه ای هم یک عمره.اشکهایم جاری هستن با گفتن اسم تو نازنینم و فکر کردن به تو محال ترین رویام.خیلی دوستت دارم تنها بهانه گذشته و دیروزم و با کمی تردید آینده ام.تردید چرا چون تو دیگر مرا نمی خواهی...