حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

دل تنگی

امروز هم منتظر بودم...صبح خواب رفتم...یک کم دیرتر رفتم سرکار...کلا امروز بهم القاء شده بود که خبری از تو میشه ...نشد...راستی تو صف بنزین هستم...نیستی پارتنر صف‌های من...ای کاش بودی یک چیزی می گفتی...دلم برای شوخی و مزاح با تو تنگ شده...همیشه در این سالها یک چیزی کم دارم در نبود تو...مخصوصا الان که بی خبر و رانده از تو هستم من آدم قوی نیستم پیش تو سست میشم...نگاه به ادعاهام نکن من بدون تو هیچ و پوچم...می‌دونی به نظرم تو رویا بهت فکر کنم سنگین تره...چون می بینم تمایلی نداری به اجبار و با اکراه با من باشی..میدونم تو  هم خسته شده بودی  از این حرفهای تکراری من...ولی من دوست دارم با دلت بیایی و ماندن با اجبار دوست ندارم...

دلتنگی تو

در گذر این سالها بارها رفته ای،آمده ای،ومن هر بار با آغوش باز تو را ستودم...می‌دونی اگر دلت بخواد بازم برمی گردی..اخلاقتو میشناسم هیچ کس نمی تونه تو را مجبور به انجام کاری بکنه...هیچ کس...التماس من برای ماندن تو بیهوده هست مگر اینکه خودت بخواهی...حتی من که زمانی برات ارزش داشتم...من منتظرم که برای همیشه بیایی...دیگر وقتشه که باشی برای همیشه...نه برای ماندن های نصفه نیمه...من هر کاری کردم حالت خوب نشد...گفتم نباشم که بودنم آزارت ندهد...شاید بگی در این موقعیت حساس کنارم نیست...می ترسم که ندونی من با تمام وجودم برات خواستم ولی نشد...خجلم پیش تو...مواظب خودت باش...

سلام یار بی وفا

سلام...خوبی...می‌دونی آدم وقتی قوی میشه که روی پای خودش بایسته...این ناملایمات به دل نگیره و همه این بی مهری ها را  زیر پاش بزاره و پله ای برای صعود بسازه...آره من هستم...خسته ام...ولی باید قوی بمونم...پشتم کسی نیست جز اون بالایی که کفایت می‌کنه...درست بنده خوبی نبودم...سراپا گناهم...ولی اون ارحم الراحمین هست...منو می بخشه...تو هم منو ببخش من توی  این مدت خیلی اذیتت کردم...خیلی جاها ناخواسته آزردمت...دست خودم نبود دوستت داشتم ولی ابراز احساس خوب بلد نبودم..‌.خیلی جاها بدقول شدم...شرمنده اتم...منو ببخش که پارتنر خوبی برات نبودم...می‌دونی من خیلی حالم بده...ولی تحمل میکنم...فکر تو و چشمانت مرا لحظه ای رها نمیکنه...امروز به زور وصل شدم چند لحظه ای ...هر چی زل زدم به پروفایلت آنلاین نشدی...خودم هم جرائت پیام نداشتم...خلاصه چی بگم بعد این همه روز که ازم بی خبر موندی..‌.بلد نیستم گدایی عشق کنم...خودت آمدی...قدمت روی چشمانم...خاک پایت سرمه ی چشمانم...نیامدی هم باز دعای خیرم بدرقه ی راهت...کیمیاترین معبودم تو بودی و هستی...دوست داشتن تو حتی نباشی هم زیباست...فقط بدان فراموشی تو نازنینم مساوی  با مرگم هست...وسلام...قصه تمام...


پی نوشت:

.............................................

به قول شاعر که میگه:اگه دنیات اندازه یک نفر کوچیک بشه...یا اون یک نفر اندازه خدا واست بزرگ بشه...اگه یک روز ترکت کنه و بره...اون وقت دین و دنیات با هم میبازی...