حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

دل تنگ(۱۹)

 

اگر بیایی یتیم خانه ی دلم را برایت چراغانی می کنم... بغض و کینه را کنار می گذارم...خاطرات بد را به باد فراموشی می سپارم...یک مهمانی پر شکوه به راه می اندازم و با قطرات اشکی که در بغضم جا مانده اند پذیرای تو هستم...امیدوارم آغوش گرمت هنوز هم امن ترین پناهگاه برایم باشد...دلم می خواهد مانیتیسم نگاهت هنوز هم جاذبه ی لازم را داشته باشد و پشت پنجره ی چشمانت دریای غم نهفته نباشد... با تو بودن لیاقت می خواهد که من ندارم که از تو تنها مانده ام... اگر برگردی منت هم بگذار... بر دیدگانم بر دیده منت...اعتراف می کنم در برهوت نبودنت برای آمدنت چنان مسیر جاده را صاف و هموار کردم که انگار صد ساله اینجا آبادیه... اما همه اینها فکر و خیال و تراوشات این ذهن خسته ست... عزیزم به خودت زحمت برگشت ندادی... قدر ندانستی باور کن... دلم را شکستی...دلی که با رفتنت مادام العمر با تنهایی آشنا شد و در آخر هم اخت گرفت... اخت شد... 

  پی نوشت: دل سپردن آسونه...ولی دل بریدن سخت!؟   

                                   

نظرات 17 + ارسال نظر
آرش یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:48 ب.ظ http://r0m4n.blogsky.com/

اگر نمی توانی دریا باشی قطره باش
اگر نمی توانی درخت باشی برگ باش
اگر نمی توانی عقاب باشی پروانه باش
اگر نمی توانی گل باشی خوار هم نباش
اگر نمی توانی به قله برسی در دره نمان
اگر نمی توانی خورشید باشی ستاره باش

کمّیت مهم نیست در هر آنچه که هستی بهترین باش
............................................
به امید دیدار ... .

غوغا دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:23 ب.ظ

اگر بیایی یتیم خانه ی دلم را برایت چراغانی می کنم... بغض و کینه را کنار می گذارم...خاطرات بد را به باد فراموشی می سپارم...یک مهمانی پر شکوه به راه می اندازم و با قطرات اشکی که در بغضم جا مانده اند پذیرای تو هستم...امیدوارم آغوش گرمت هنوز هم امن ترین پناهگاه برایم باشد...دلم می خواهد مانیتیسم نگاهت هنوز هم جاذبه ی لازم را داشته باشد و پشت پنجره ی چشمانت دریای غم نهفته نباشد... با تو بودن لیاقت می خواهد که من ندارم که از تو تنها مانده ام... اگر برگردی منت هم بگذار... بر دیدگانم بر دیده منت...اعتراف می کنم در برهوت نبودنت برای آمدنت چنان مسیر جاده را صاف و هموار کردم که انگار صد ساله اینجا آبادیه... اما همه اینها فکر و خیال و تراوشات این ذهن خسته ست... عزیزم به خودت زحمت برگشت ندادی... قدر ندانستی باور کن... دلم را شکستی...دلی که با رفتنت مادام العمر با تنهایی آشنا شد و در آخر هم اخت گرفت... اخت شد...

مثل همیشه دمت گرم عالی بود معرکه

مطلبت خیلی ..................وای خدا دلم تنگ بود دلتنگتر شدم.....داغون بودم داغونتر شدم

سلام گلم دوست ندارم دل تنگبشی به زندگی بخند به عاشقی بخند برای خودت زندگی کن در حال باش گذشته ها گذشته و آینده هم در شرف حال هست از دل تنگی درس بگیر ساعاتی ا برای دل تنگ بگذار و کم کم دل تنگی را از زندگیت حذف کن

غوغا دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:33 ب.ظ

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
۩▓۩▬►♥•۩▓۩▬►♥•۩▓۩▬►♥*•۩▓۩▬►♥•۩▓۩▬►♥*•۩
┊   ┊┊   ┊┊ ✿
┊   ┊┊  ✿✿
┊   ┊┊  
┊   ✿✿



امیدوارم عشقت برگردو باهم عاشق بمونین وخوشبخت شین

بهترین آرزو یی رو که داری تنها خودت میدونی که چیه....همونو ازخدا برات میخوام

زندگیت رنگین کمونــــــــــــــــــــــــــــــی عزیزکم

الهام دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:19 ب.ظ http://yasesepidemahboob.blogfa.com/

ویرانم خراب و فرو ریخته کاش نیستی را میشد خرید
کاش مرگ دست خودم بود
کاش دلها اینقدر سخت و سرد نبودند
کاش یک نفر دلش به حال من میسوخت
چگونه توانستی رهایم کنی و ذره ذره آب شدنم را به تماشا بنشینی؟!
من محتاجم محتاج دست نوازشگری که اشک هایم را بزداید
و برای تمامی درد هایم حر فهایی از جنس آب و آینه داشته باشد اما
تو آن را از من دریغ میکنی

مرسی دوست من عالی بود

. بــانــ و تمـ-شکـ-ـی . دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:06 ب.ظ http://tameshki.com

خیلی وقت بود نبودی . . .

چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود

منم برای دوستان قدیم دلم تنگ شده بود و مرسی که دعوتم را قبول کردی

hasti دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:31 ب.ظ http://www.asemoonetanhayieman.blogfa.com

گر بخندم گویند دیوانه است
گر بگریم گویند عاشق است
پس بگذار هم بخندم هم بگریم تا گویند عاشقی دیوانه است[ناراحت]...

سلام خوبــــی؟

آپـــــــــــــــــــــم،[رضایت] بدو بیا تا داغه!
[خجالت][قلب][گل][بدرود]

سلام گلم مرسی از حضورت چشم الساعه اومدم دوست خوبم

میشناسی.........غوغا سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:56 ب.ظ

اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی


درود بر تو
اى هشتمین سپیده
- اگر از سایه ساران درود مى پذیرى-
باران نیز به اِزاى تو پاک نیست.
و بر ما درود
- اگر فاصله خویشتن تا تو را ،
تنها بتوانیم دید-
اى آفتاب،
ما آن سوى ذرّه مانده ایم!
* * *
من آن پرنده مهاجرم
که هزار سال پریده است
اما هنوز،
سواد گنبدت
پیدا نیست
کاش یک شب باز مهمان دو چشمت می‌شدم
ریزه خوار مشرق خوان دو چشمت می‌شدم
کـاش یک شب می‌گذشتم از فراز چشم تو
گرم گلگشـت خـراسان دو چشمت می‌شدم

میلاد باسعادت امام رضا رو به همه برو بچه های گل ومدیریت محترم(سیاوش خان)تبریک میگم

سلام عزیزم منم به نوبه خودم این میلاد پر سعادت را به همه مخصوصا شما تبریک می گویم

Nasi پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:09 ق.ظ

Salam Azizam
KHubi?Hamishe Zendegi Hamine Fada Del Sepordan Asone Vali Del Kandan Khaili Sakhte Age Gharar Bod Hame Chiz Toye Zendegi Ason Bashe k Hamishe Hich Adami To Znedegish Moshkeli Pish Nemiomad Vasash. Zendegi Khaili Skhat Shode KHaili Harjaei K Hasti Vase Zendegi Kardan Bazam Hame Chiz Vasat Sakhte.. hata Nafas Keshidan Ham Sakht Shode.
Ya Hagh

سلام نسی جان امیدوارم اون جایی که هستی زندگی برات سخت نباشه... اگه سخت هم شد موانع را با تلاشی که از تو سراغ دارم بردار شاد ی تو آرزویم است خاطرات کهنه رو از ذهنت پاک کن گلم

نگین جمعه 30 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:06 ب.ظ http://delaram62.blogsky.com

سلام
خوشم اومد.

مرسی[:S004:]

میشناسی.........غوغا یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:46 ب.ظ

گفتی برو، گفتم به چشم این بود کلام آخرین
گفتی خدا حافظ تو، گفتم همین؟، گفتی همین
گریه نکردم پیش تو با این که پر پر می زدم
با خون دل از پیش تو رفتم و باز نیومدم
لبخند آخرین من دروغ معصومانه بود
برای پنهان کردن داغ دل ویرانه بود
من مات مات از بازی شطرنج عشق می آمدم
شاه مهره دل رفته بود، من لاف بردن می زدم
قلعه دل، اسب غرور، لشکر تار و مار عشق
دادم به ناز رخ تو، این همه یادگار عشق
گفتم ببر هر چی که هست، رقیب درد چیره دست
گفتی تو مغروری هنوز، با فتح این همه شکست

سلام غوغا جان عزیز میدونی منم امشب دلتنگم خیلی... چه خوب میشد کسی که دوسش داری الان پیشت بود یا حداقل صدایش را می شنیدی این شعر که نوشتی منو به یاد گذشته ی نه چندان دور می اندازه که روزگاری زیر لب زمزمه می کردم لبخند آخرین من دروغ معصومانه بود ای بابا چه روزگاری بود... اون روزا ما دلی داشتیم عشقیو دلبری داشتم.... سعی کن قویی باش گلم به خدا توکل کن(ان مع العسر یسرا)

میشناسی یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:48 ب.ظ

___________0000________________0000
________00_________________________00
______0_______________________________0
____0__00000___00000___________________0
___0__0000000_0000000___________________0
__0___000000000000000__000000000000000___0
_0_____0000000000000____0000000000000_____0
00______00000000000_______________________00
0_________0000000__________________________0
0___________000____________________________0
0____________0_____________________________0
0___________________________________________0
0__________________________________________0
0__________________________________________0
_0___________000____________000___________0
__0____________00000000000000____________0
___00____________000____000____________00
_____0_____________000000____________0
_______00__________________________

میشناسی یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:49 ب.ظ

گلوی آدم را

باید گاهی بتراشند

تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود.

دلتنگی هایی که جایشان نه در دل

که در گلوی آدم است

دلتنگی هایی که می توانند آدم را خفه کنند. . .

بازم منم غو..........ا یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:52 ب.ظ

جاده قلب مرا رهگذری نیست که نیست
جز غبار غم و اندوه در آن همسفری نیست که نیست/ آن چنان خیمه زده بر دل من سایه درد که در او از مه شادی اثری نیست که نیست شاید این قسمت من بود که بی کس باشم
که به جز سایه مرا با خبری نیست که نیست این دل خسته زمانی پر پروازی داشت
حال از جور زمان بال و پری نیست که نیست بس که تنهایم و یار دگری نیست مرا
بعد مرگ دل من، چشم تری نیست که نیست شب تاریک ، شده حاکم چشم و دل من
با من شب زده حتی سحری نیست که نیست کامم از زهر زمانه همه تلخ است چنان
که به شیرینی مرگم شکری نیست که نیست

سارا شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 ق.ظ http://asheghanehambarayeto.blogfa.com/

سلام دوست عزیز وبلاگ زیبایی دارید خوشحالم میشم به من هم سری بزنید. در صورت تمایل تبادل لینک کنیم

سما جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ب.ظ http://www.dastambo.blogfa.com

سلام.خیلی وب قشنگی داری.به کلبه ی درویشی منم یه سری بزن.
به سراغ من اگر می‌آیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من.



ویدا یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ب.ظ http://eltemasemakhmaliy.blogfa

سلام سلام خوبی؟؟؟؟؟؟؟
وبت خیلی باحاله..متناتو که نگو خیلی غمگین...
همشونو نتونستم بخونم ولی با اجازه ت کپی کردم تا بعد بخونم..
من از وبم خداحافظی کردم ولی اگه دلت خواست یه سر بزن..
بااای گلم..

سلام مرسی از حضورت هر آنچه از دل بر آید به دل نشیند

خداباهامه شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:39 ب.ظ

سلام.مثل همیشه دلتنگ - انگار تمام خون و رگ و پی بدنت با دلتنگی فقط به اوج میرسه-انگار دلت نمیخواد بیای بیرون. شدی مثل یه ادمی که با دلتنگی هایی که فقط مخصوص خودشه داره تمام دنیا رو زیر سوال میبره. نمیخوام اینو بگم اما مجبورم شدی یه گیاه سبز که تمام قدرتش اینه که رشد کنه اگه اب نرسید بهش زرد شه اگه نور خورشید نرسید خشک شه و یا نسیمی از ساقه و شاخه جدا شه. یه خانواده چشم به دل تو دوختن اینو یادت باشه. تمام کاعنات به اذن خدا برای تو به حرکت درمیان تو تمام کاعنات رو به سخره گرفتی یادت نره. یادت باشه دنیا یعنی دل به فراموشی سپردن. خدا وقتی داشت تو رو خلق میکرد بهت امید داشت نا امیدش نکن یا کارات با دلی که واسه خودت ساختی. خیلی از گردونه دنیا و افرینش خودتو دور کردی خیلی

درسته حرفات گلم و در یک کلام می خوام بگم عشق یعنی در فراقش سوختن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد