حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

چی بگم

حال دلت خوب نیست ومن  سردرگمم...نمی توانم کاری برات بکنم...نه اینکه نخوام...ولی کاری در حال حاضر ازم برنمیاد...صبر بر هر دردی دواست...صبر کن من برات درستش میکنم ...باور کن تو غمگین باشی منم غمگینم...بدی رابطه لانگ دیستنس اینه بغلی نوازشی توش نیست که آرومت کنم ...الان یهویی بگی غلط کردی...دلم می خواست  زل بزنم تو چشمات و بگم نکن گریه که گریه تو  غم تو مرا می آزارد امشب حال دلم خوب نیست کسی نیست بپرسد دلم را حال دلم را...طبیب دل بیمارم خود بیمار است... باور کن تو این مدت خیلی از هم فاصله گرفتیم...واین همه فاصله نه برای تو خوبه...نه برای من...می‌دونی چرا؟ به خاطر اینکه هزار فکر تو ذهنمون میاد...مثل تو که فکر می‌کنی من موقع مشکلات کمرنگ میشم...خیلی بهم برخورد...شاید نتوانستم به تعهداتم اون جوری که می خواستی عمل کنم ولی بی مهر و بی فکر نسبت به تو نبوده ام...من سعی ام کردم در حد توانم شاید کم بوده...ازت معذرت می خواهم که اون آدمی که می خواستی باشم نبودم...خسته ام به اندازه همه دوست داشتنت...بده دریای درد باشی به چشم نیایی ...سرت سلامت عزیز جان...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد