شب شد و آخرین شب اقامت در طهران...بماند این دل نوشته به یادگار. می پرستمت دوست داشتم در این سفر همراهیم می کردی...چقدر ساده هستم که در خیالم باهات خاطره سازی کردم...میگن آدما به فکرایی که می کنند یک روز می رسند...من بی صبرانه در انتظار تو میشینم.. بی صبرانه در زمان حل میشم...خیلی جاها هست که با تو نرفتم...خیلی حس ها هست که فقط با تو باید تجربه بشه...نمی دانم چرا من و تو آخر قصه مون یکی نمیشه...