-
تو دیوونه منی
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1401 19:38
تو دیوونه ی منی...کور نیستم...می بینم...میدونم دستت کوتاهه...وگرنه من همون آدمم...تو هم همونی همون عاشق... همون معشوق...مرسی از وقتی که برام گذاشتی...دل خوشی کوچیک منی...میام می بینمت حتی شده تو رویا...من با تو قهر نیستم...تو هم نیستی گلم...قربون چشمات برم...می بینمت به زودی...
-
پس بده تمام زندگی ام
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1401 14:40
پس بدید جوونی هایم را...این همه سال که گذشت عمر کمی نیست که در هوای کسی بگذرد که دیگر براش مهم نباشه بود و نبودت...میدونی به خاطر تو از چه لذت هایی گذشتم...چقدر یواشکی با خودم شب ها و روزها گریستم...چقدر پشت لبخند مصنوعی غم نهفته بود...چقدر درد داشتم در این سالها به کسی نگفتم...چقدر پایبند تو بودم در بهترین سالهای...
-
سکوت
یکشنبه 6 آذرماه سال 1401 16:00
سکوت کن این روزها آدمها از سکوت کمتر داستان میسازند...خودت باش نمیخواد عوض بشی...میدونی با همه بی مهری ها با همه بی احترامی ها عشقم به تو کم نمیشه...ولی دلیل نمیشه بهم توهین کنی...
-
شب آخر بی تو
جمعه 4 آذرماه سال 1401 02:51
شب شد و آخرین شب اقامت در طهران...بماند این دل نوشته به یادگار. می پرستمت دوست داشتم در این سفر همراهیم می کردی...چقدر ساده هستم که در خیالم باهات خاطره سازی کردم...میگن آدما به فکرایی که می کنند یک روز می رسند...من بی صبرانه در انتظار تو میشینم.. بی صبرانه در زمان حل میشم...خیلی جاها هست که با تو نرفتم...خیلی حس ها...
-
نقش تصویر چشمانت
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1401 03:03
نقش تصویر چشمانت مرا امشب دگرگون نموده است...تو را از خدا خواستم و بس...
-
قوی باشیم
شنبه 28 آبانماه سال 1401 09:23
با صدای موبایل از خواب بیدار شدم...طبق معمول رفتم سراغ گوشی که ببینم پیامی...استوری از طرف تو ندارم که دیدم استوری گذاشتی... دوباره بلاکم کردی رفتی...من بمیرم...تو قوی باش...با اینکه قهری ازم...دلخوری...دلم نمیاد تو هم مثل من باشی...یاد این غزل حافظ افتادم زیر لب زمزمه کردم: دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت؛ دائما...
-
یاد تو
جمعه 27 آبانماه سال 1401 21:47
دارم میرم و کاشکی مقصدم تو بودی...میدونی آدما یادشون میره چه کارهایی براشون کردی و چه زجرهایی کشیدی و چه تاوان هایی نصیبت شده تا شدی این آدم...قلبم هنوزم برای یکی می تپه که نمیدونه یا می خواد ندونه.. با تیک آف فوکر ۱۰۰ سفر به پایتخت آغاز شد...طهران... اولین نقش تصویر مظلومانه پدر...خاطرات بچگی...و بغض و...
-
روزمرگی زندگی من
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1401 07:58
به رسم عادت دیرینه سلام خوبی ...صبح به خیر ...دیشب چشم روی هم نزاشتم همش کابوس می دیدم...چشمامو باز کردم دیدم خواب دیدم ...یادم باشه یک صدقه بدم...خیر باشه ان شاءالله...اصلا خوب نخوابیدم هی تا صبح پهلو به پهلو خوابیدم ...خوابم میاد ۶ بیدار شدم...تا آماده شدم سرویس آمد ۷ شد.الانم سرکار هستم با چشمان نیمه باز گزارش...
-
خودم را گم کرده ام،،
سهشنبه 24 آبانماه سال 1401 20:50
خودم را گم کرده ام...کیستی در من...دلم در هوای تو پر میزند هنوز...نازنین یارم...چه به سر من آمد چه بر سر عشق...چقدر بی رحم شدیم در قبول احساسات هم...شاید هم دیگر عشقی نیست دیگر بین من و تو...هیچم...پوچم... سردم...گنگم...
-
یک جایی از قلبم درد میکنه
دوشنبه 23 آبانماه سال 1401 23:36
تو که میدونی بی وفا قلبم خیلی وقته شکسته از تیرماه شوم رفتنت... یک گوشه سالم ازقلبم بود که محفوظ و سر بسته نگه داشته بودمش و هنوز در این دنیا واهی امید داشت به زندگی ...به با تو بودن حتی از دور و توی خیال واهی ...دل خوش به خاطراتی گذشته...به عشق پاک و بی همانند... امیدواری به آینده..دل خوش به دوست داشتن تو...هنوزم...
-
پاییز بی تو
یکشنبه 22 آبانماه سال 1401 23:31
زندگی ام دوباره رو به پوچی می رود.چه شد نمی دانم به یکباره دل بریدی از من...منی که غرورم را شکستم برای تو...فدای سرت...من به این شبها دیری است عادت کرده ام در تمام این سالها...هیچی نمی گویم ولی از خدا می خوام یک درصد این حال خراب من سرت بیاد تا بفهمی دل شکستن هنر نمی باشد...دلم نمیاد مثل من حالت خراب باشه...من دیوونه...
-
خدا مرا لایق عاشق تو ندید
شنبه 16 مهرماه سال 1401 22:25
تو را در قلبم پنهان کرده ام.و تو بهترین حالت ممکن منی...زمانی که به تو فکر میکنم به تو می اندیشم زیباترین حالت ممکن است... خدا مرا لایق عشق تو ندید و میدانم با همه خوش باوری هایم در وصل به تو همه ی احساسم را به گور میبرم ... شک ندارم که مثل همیشه می گویی:دیگر دیر است تو را بوییدن و زل زدن در دریای چشمانت ودست کشیدن...
-
شب پر تلاطم بی تو
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1401 22:35
باز دلم قصه ها برایت دارد...نازنینم...کجایی که درد فراق تو من را دیوانه تر کرد...خسته تر از همیشه هستم...خسته ام...عمر گران در گذر هست و من هنوزم در اندر کوچه ی توام...امشب دعوتی به جشن گریه ام،با قطرات اشکی که امشب جانانه می ریزند پذیرای تو هستم...
-
منتظر می مانم
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1401 20:14
اگر حالت بد باشد حال من نیز بد است...منتظر میمانم تا ابد...تو یک شبه نیامدی که یک شبه از کنارم بروی...من تو را در خیالم زندگی کرده ام...تو هستی همیشه همچون خونی که در رگهایم است...فقط خسته ام...با من از رفتن نگو...
-
یار من
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1401 15:16
یار من تویی ...جان منی تو...بس قصه تمام...هر چقدر هم روزگار بی مروت باشد...هر چقدر هم نامهربان باشد...عشق من به تو پایانی ندارد...جان منی تو هر چقدر هم برانی...از خودم دور میشم ولی نقش چشمان نافذت بر پیکره این جسم خسته نقش بسته...عزیزم...جانم به فدایت که نیایی...بیا که نبودنت را تاب ندارم...دل بی تابم فقط سراغ تو را...
-
دوباره شروع فصل دلتنگی
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1401 15:01
باری دیگر دلتنگی به خونه ما رسید...چند وقت بود سراغی از ما نمی گرفت...و این دلتنگی آغاز راهی نو است...گله ای نیست... بختم همینه...نه حالا نه هیچ وقت گله ای از تو ندارم...من به خودم بدهکارم...احساس پاکم نباید بیشتر از این جریحه دار بشه...قضاوت دست اون بالایی هست ولی راحت قضاوت شدم...
-
مسیر تکراری
جمعه 21 مردادماه سال 1401 23:15
چی بگم از کجا بگم...خدایا به لطف و نگاه تو نیازمندیم ...اجازه هست گلایه بکنم...من که چیز زیادی ازت نخواستم ...خدایا حالم بده صبرم بده یا مرگم بده...
-
بی قرار توام
شنبه 14 خردادماه سال 1401 02:03
آخه تا کی باید منتظر بود و انتظار کشید تا تو را دوباره در کنارم داشته باشم...چه زود گذشت سالهای بی تو بودن... چه زود تمام شد لحظات با تو بودن...دل تنگتم و بی قرارتر از همیشه به امید دوباره دیدنت نشسته ام...کاش تو را می توانستم برای همیشه در کنارم داشته باشم...کاش این دلشوره و دلتنگی پایانی داشت و پایان خوشم تو...
-
چشمات همه دنیامه
یکشنبه 1 خردادماه سال 1401 00:53
چشمایی که من دیدم همیشه برق نگاه همیشگی را دارن...حالم بده نمیدونم کجا این دنیا ایستادم...خسته ام از نبودن...
-
راه دوست داشتن تو ادامه دارد
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1401 19:02
راهی که انتخاب کردم راه توست...من امیدوارم به آن روز که تو را در کنارم خواهم داشت.. روزی ترا خواهم داشت...حتی تو رویا...رویا با تو بودن تمامی ندارد...من به انتها هم برسم اون گوشه قلبم فقط برای تو می تپد...عزیزم...با تو سرمست این دنیام...
-
رویای خاکستری
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1401 21:20
رویای خاکستری وجودت دیگه کم رنگ میشه...چقدر حقیر شدم...خوبه بهش گفتم بری می میرم...مگه مردن چیه...حتما که نباید نفس بره...من روزی صدبار می میرم با این رویای خاکستری نبودنت...زمان چیه...اعتقاد ندارم به زمان که بخواد که تکلیف مارو روشن کنه...این همه سال چه قدمی برای ما برداشت که الان با گذشت زمان حالم بهتر بشه...
-
طعم سیگار
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1401 00:53
امشب طعم تند سیگار مزه کردم...خیلی وقت بود لب به سیگار نزده بودم...آرامش خفیفی بهم میداد...با هر پک یک خاطره ای توی ذهنم نقش می بست... سفری کوتاه به گذشته ها داشتم..سیگار به انتها رسید...حس خوبم پرید...سیگاری دیگر آتیش کردم و به رویا پردازی ادامه دادم...واین تکرار مکرر ادامه داشت...دیدم به جایی رسیدم که آخرین بار تک...
-
آدما هم عوض میشن
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1401 16:47
هیچ وقت فکر نمی کردم تو منو یک روز پس بزنی...باشه ازت دلگیر نیستم فدای سرت...این قصه سر دراز داره...دعا کن بمیرم ... ای کاش این روز را نمی دیدم... خدانگهدارت .... قول دادم سوهان روحت نشم...نباشم دیگه تا بمیرم...دیگه وصله ی ناجورت نباشم...همه باشن من موجود اضافه ی زندگیت نباشم...جالبه من نباشم...منی که نخواستم خاری تو...
-
تو ...
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1401 21:46
تو...دلمو شکستی ...مهم نیست گله ای بود و بگذشت...فدای سرت...دیگه گله نمیکنم ازت...اشکالی نداره ما هم با درد بی درمان خود می سازیم...ما باز هم با خاطرات شیرینت خاطره سازی میکنیم...من هیچ وقت نه الان قدر تو را ندانستم...دیگر همه چی برایم بی معنی است...در هوایی که تو دوستم نداشته باشی همه چی دلگیره...حتی نفس کشیدن هم...
-
درد یعنی نبود تو
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1401 02:20
خدایا خدایا خدایا... کاشکی خبرم برات بیارن...خبرم البته کی برات بیاره...درد یعنی نبودنت تو..
-
تو دلم همیشه هستی
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1401 22:28
درسته دوری و فرسنگها از من دوری...ولی من توی فکر داشتن تو سالهاست که هستم و زندگی کردم...جوانی به یاد تو گذشت...گفتم:منتظرتم تا قیامت...چقدر زیباست به انتظار تو نشستن...تو همه ی شعری توی دلم...ولی حیف تو نمی بینی من را...من عیش و نوشی ندارم بدون تو...دلم می خواست چشمامو باز میکردم می دیدم خواب بوده این روزها...چه به...
-
دلتنگی
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1401 01:01
امانت دار خوبی نبودم که حفظت کنم... لیاقت همراهی تو را نداشتم... دلم امشب زخمه ها دارد ولی کو مرهم...آدما عوض میشن ولی تو همان مهربان من بمان...من اگر بد تو خوب بمان...میدانم دوباره می بینمت در دنیایی که آدمک نداره...خدا نگه دار نمی گویم به امید دیدار...
-
گفتی:دیدار به قیامت
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1401 22:05
گفتی:دیدار به قیامت...قیامت اینجاست تو نباشی... تو از دستم ناراحت باشی...من دوستت دارم و خواهم داشت واین به قول خودت برای خودت هست...غافل از اینکه برای ناز چشمانت هست...من ازت چی خواستم جز ماندن...
-
روزهای کابوس وار
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1401 01:53
همش فکر میکنم خواب می بینم...آن روزهای پر زجر دوباره برایم تداعی شده ...رفتن...ماندن...سوختن...تاب و تبم در شور هوای تو لبریز شده...ولی تو مرا پس میزنی...لعنت به حسی که دارم...لعنت به من ...
-
امید واهی
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1401 17:14
نمیدونم اسمشو چی میزاری...حرفهایم را...حرفهای هیچ و پوچ به قول تو ...یا امید واهی...کاشکی زمانه جوری دیگری رقم می خورد تا این جان ناقابل را تقدیم به تو می کردم...ای کاش می توانستم مرهمی برای زخم هایت باشم...ای کاش می توانستم حرف دل با تو بگویم...ای کاش لجبازی زمانه دامنم را نمی گرفت...کاشکی همه این اتفاقات خواب...