ممنونم ازت برای خاطرات قشنگی که برام ساختی...هیچکی برام تو نمیشه... ازت ممنونم تو یک برهه ی زمانی همسفرم بودی...با اینکه رفیق نیمه ی راه بودی ملالی نیست... با اینکه دلگیرم ازت الهی دنیا برات بسازه... توی شلوغی کار روزمرگی زندگی خاطرات تو لبخند تلخی را بر لبانم مینشاند...چی شد چرا این جوری شد...به کجا رسیدیم...آدم برای ماندن میاد...اصلا تو ماندن بلدی؟آدمی که بخواد بره راه رفتن هم بلده...من خواستم باشم...خیلی هم باشم...دستام کوتاه بود...منو ببخش نتونستم ازت مراقبت کنم...به قول خودت وعده تو خالی بودی..من خواستم ولی نشد...توانم همین بود...کاشکی دوست داشتنم را با مسائل مالی قاطی نمی کردی...شک کردم به اینکه دیگه دوستم داری بی معرفت...هست کنارت از ما بهترون...نیازی به من نداری...همون بهتر که نداشته باشی...دوست دارم بینیاز باشی از همه چی...محتاج هیچکی نباشی...خدا اول برای تو بباره بعد من...به خدا از ته قلبم آرزوی خوشبختی تو را دارم...خدا برات بسازه...
......................................................................
از وقتی رفتی عوض شدم...خیلی پیاده روی میکنم برای فرار از حجم تنهایی و دلتنگی ...امروز هم برم...خیلی فکر میکنم تو این راه رفتن ها...خدا کنه آخر از این فکرها یک چیز خوب دربیاد...