دل تنگ(۱۲)

با تو خندیدم برای یک لحظه آشنایی... به تو نگریستم برای روزهایی پایدار... بی اینکه بدانم با تو عاشق شدم... لحظات زیبا عشق را به تندی سپری کردم...عازم سفر شدی... سفری که تنها یک مسافر داشت و آن هم تو بودی... بی تو معنا عشق را درک کردم... بی تو گریستم... گریستم... به جانت قسم که تنها شدم در این رنگارنگ روزگار... با نبودنت کوهی از دلتنگی همراه حسرت و انتظار در وجود خسته ام رخنه کرد...

به خدا خسته ام... خسته ام...