حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

دل تنگ(بیست)

 لحظه دیداره چرا نمیآیی؟ من گرفتار عشقتم چرا نمیآیی؟ تابستان گذشت و نیامدی؟ و خزان از راه رسید و من مانده ام با یک دنیا چشم انتظاری... انتظار با فانوسی در دست در این ظلمت شب عاشق شکن... در این گریه ممتد شبانه... در این بغض غریبانه... مثل هر شب و روز به یادتم... به یادتم... تنهایم نزار در تاریکی این شبها... من می ترسم از این نبودنت... می ترسم از نبود امنیت... دلت برایم تنگ نمی شود؟! خوب اشکالی ندارد همین که من دلتنگتم کافیه! آن جایی که هستی هوا چطوره؟ من که دارم از این فکر و خیالت خفه می شوم...می فهمی گلم خفه میشم...راه و هدفم را گم کرده ام تکلیف این دل لعنتی معلوم نیست...نمی دانم منتظرت بمانم؟... و یا من هم بی خیال همه چی بشوم...بی خیال تو و این عشق محال 

نظرات 21 + ارسال نظر
غوغا دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:56 ق.ظ

دل من تـنها بـود ،
دل من هرزه نـبـود ...
دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا
به کجا ؟!
معـلـوم است ، به در خانه تو !
دل من عادت داشـت ،
که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری
که تو هر روز آن را به کناری بزنی ...
دل من ساکن دیوار و دری ،
که تو هر روز از آن می گـذری .
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه یک باغـچه بـود
که تو هر روز به آن می نگری
راستی ، دل من را دیـدی ...؟!!


غوغا دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:59 ق.ظ

خزان از راه رسید و من مانده ام با یک دنیا چشم انتظاری... انتظار با فانوسی در دست در این ظلمت شب عاشق شکن...


سلام سیاوش خوبی؟مث همیشه عالی بود وغمگین

برام دعا کن
سبز باشی تا عمر داری

سلام غوغا جان زیاد غصه نخور حتی اگه دعا بی اثر بشه امیدت به خدا باشه به قول یکی از دوستان خداباهامه... شکست نمی خوری... اگه فکر می کنی شکست خوردی درس بگیر از شکست خدا بهت صبر بده زیاد سخت نگیر

خداباهامه دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ب.ظ

سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پابرجاست
سلام بر روی ماه تو /عزیز دل سلام از ماست
تو یه رویای کوتاهی/ دعای هر سحرگاهی
شدم خوابت چون مرا اینچونه میخواهی
من آن خاموش خاموشم/ که با شادی نمیجوشم
ندارم هیچ گناهی جز /که از تو چشم نمیپوشم
نداری هیچ گناهی جز /که بر من دل نمیبازی
مرا دیوانه میخواهی/ زخود بیگانه میخواهی
مرا دلباخته چون مجنون/ زمن افسانه میخواهی
شدم بیگانه با هستی/ زخود بیخود تر از مستی
نگاهم کن نگاهم کن/ شدم هر آنچه میخواستی
سلام ای کهنه عشق من/ که یاد تو چه پابرجاست
سلام بر روی ماه تو/ عزیز دل سلام از ماست
بکش دل را شهامت کن/ مرا از غصه راحت کن
شدم انگشت نمای خلق/ مرا تو درس عبرت کن
بکن حرف مرا باور/ نیابی از من عاشق تر
نمیترسم من از اغراق/ گذشت آب از سرم دیگر

آره گلم یادش پابرجاست... ولی خداباهامه...

[ بدون نام ] دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:55 ب.ظ

سردم شده است و از درون می سوزم

حالا شده کار هر شب و هر روزم

تو شعر مرا بپوش سرما نخوری

من دکمه ی این قافیه را می دوزم


بازم منم غو..........ا دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:56 ب.ظ

دو دریچه دو نگاه دو پنجره
دو رفیق دو همنشین دو حنجره
دو مسافر تو مسیرزندگی
دو عزیز دو همدم همیشگی

باهم از غروب وسایه رد شدیم قصه ی عاشقی رو بلد شدیم
فکر میکردیم آخر قصه اینه جــز خدا هیشکی مارو نمی بینه

دو غریبه دوتا قلب دربه در
دو تادل واپسه این چشمای تر

دوتا اسم دو خاطره دو نقطه چین
دوتا دور افتادی تنها نشین


عــــــــــــــاقبت جدا شدن دستای ما
گم شدیم تو غربت غریبه ها

آخر اون همه لبخند و سرود
چشم پر حــــــــــسادت زمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــونه بود

کیمیا دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:03 ب.ظ http://nicegirl6.blogsky.com/

دیروز شیطان را دیدم.

در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بودو فریب می فروخت.
مردم دورش جمع شده بودند .هیاهو میکردندوهول میزدند و بیشتر می خواستند.

توی بساطش همه چیز بود : غرور. حرص. دروغ و خیانت.جاه طلبی و قدرت. هر کس چیزی می خرید و در ازایش چیزی می داد. بعضی ها تکه ای از قلبشان را می دادند و بعضی پاره ای از روحشان را. بعضی ها ایمانشان را می دادند و بعضی آ زادگی شان را.

نوشین سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:35 ب.ظ http://www.toss.blogsky.com/

سلام سخته تنهایی و جدایی...من که بهش فکر میکنم دیوونه میشم....امیدوارم به شادی برسی که تمام این غمو دوریا فراموشت شه

ممنونم از حضورت

hasti چهارشنبه 5 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:09 ب.ظ http://www.asemoonetanhayieman.blogfa.com

من بازم آپیــــــدم
.
.
__ \ ΓП/__
!-o----o--!
.
.
واست ماشین فرستادم که زود بیای
پس بدو بیا
راستی نظر یادت نره
[نیشخند][خجالت]

دود پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:40 ب.ظ http://maia-dv.blogfa.com

سلام
من با اجازتون یکی از متنای وبتون رو توی وبلاگ گذاشتم

میشناسی.........غوغا یکشنبه 9 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:40 ب.ظ

•*´`*•..•*´`*•..•*´`*•………..•*´`*•..•*´`*•..•*´`*•*´`*•..•*´`*
•*´`*•..•*´`*•..•*´`*•………..•*´`*•..•*´`*•..•*´`*•*´`*•..•*´`*
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ

بــــــــــــــــی تو توفان زده ی دشت جنونم
صید افتاده به خونم

توچه سان میگذری از اندوه درونم
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من ازشعر سفر کردی ورفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم تا خم کوچــــــــــــــــــــــــه
به دنبال تو لغزید نـــــــــــــــــــــگاهم

تو ندیدی

نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گــــــــــذشتی
چون در خانه ببستم دگر از پای نشستم
گوئیا زلزله آمد
گوئیا خانه فرو ریخت سر من

بی تو من آه مو دردم
بی تو در همه ی شهر غریبم

بی تو کس نشنود از این دله بشکسته صدایی
برنخیزد دگر از مرغک پربسته نوایی

توهمه بودو نبودی توهمه شعرو سرودی
چه گریزی ز بر من که ز کویت نگریزم
گر بمیرم زغم دل به توهرگز نستیزم
من ویک لحظه جدایی نتوانم نتوانم


بی تـــــــــــــــــــــــو من زنده نمانم

عبدالله سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:25 ب.ظ http://panjereha-baz.blogfa.com

سلام دوست عزیز.

خیلی قشنگ نوشتی.

خوشحال می شم یه سر به من بزنی.

استوار باشی.

سلام داش عبدو خودمون ممنون از حضورت چشم الساعه

عبدالله چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 ق.ظ http://panjereha-baz.blogfa.com

سلام دوست گرامی.

خوشحال میشم دوباره به منم سری بزنی.

رازهای شکفتن به روز گردید.

موفق و شاد باشی.

نسی چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:03 ب.ظ

به نام خدا
سلام سیاووش جوون
خوبی عزیزم؟؟؟
منم خوبم فقط گیرم عزیزم..
درسام خیلی سنگین شده..
هرروز کلاس زبانم...
دلم واست تنگ شده خیلییییییییییییییییییییییییی
یا حق!

سلام نسی جوون خوشحالم که خبری ازت رسید شاد باشی مهم شاد بودن توست

غوغا پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ب.ظ

سلام سیاوش چرا آپ نشدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام گلم ببخشید اگه دیر آپ شدم درگیر دانشگاه بودم و کارای متفرقه دیگه دلم برای تو برای اینجا برای همه تنگ شده بود خوشحالم که دوباره خدا خواست در اینجا در کنار شما فاصله ها را بشکنم

hasti پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:28 ب.ظ http://www.asemoonetanhayieman.blogfa.com

آپم و منتظرت![نیشخند][رضایت]

بازم منم غو..........ا یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:18 ب.ظ

به چه می اندیشیم؟ ، به هدر رفتنِ وقت؟

به رقم خوردنِ آه؟ ، به سیاه بودنِ بَخت؟

به چه باید خندید؟ ، به سکوت یا فریاد؟

به شروع یا پایان؟ ، یا به رفتن از یاد؟

ما جوان ، ما بی جان ، فکرهامان عُریان

بَرده ی تقدیریم ، طُعمه ی چَشم ، قُربان

از چه راه باید رفت؟ ، از چه راهی برگشت؟

از چه رو باید بود؟ ، بود و از خود نَگْذَشت؟

روزِمان تاریک است ، به سقوط نزدیک است

گَردَنِ کَج شُده مان ، همچُو مو باریک است

دیده هامان گِریان ، گونه هامان خونین

سالمیم یا هستیم ، جزیی از مَعلولین؟

هم نشستیم در سوگ ، هم به صبر چشم دوختیم

در زمانِ ساختن ،
shahla oki: ، همچنان می سوختیم

از خودم مَأیوسَم ، در خودم می پوسَم

چشمِ من بی سو شد ، آخرین فانوسَم

دل به فقدانِ نفَس ، خو گِرِفتَست دیگر

زندگی یعنی فیلم ، من و ما بازیگر

این سِکانسِ آخر از ، آخرین فیلمِ مَنَست

ساده از یاد رفتن

خیلی زیبا بود گلم

هستی پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:33 ب.ظ http://www.asemoonetanhayieman.blogfa.com

چرا بهم سر نمیزی نامرد؟؟؟

sara دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 ب.ظ

من خیلی دلتنگ بودم و وقتی نوشته تورا خواندم دلتنگ تر شدم.دوست من یادت باشه که هیچ کس ارزش ناراحتی تورا نداره.یکروزی این را درک میکنی و به اینهمه احساس پاک که بیخودی هدر دادی و خودت را اذیت کردی میخندی
یا حق

سلام دوست من شاید راست میگی ولی نوشتن تنها چیزی هست در این دنیای کثیف ما که تا حدودی آرومم میکنه

خداباهامه سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:26 ق.ظ

آوووووووو کجایی پس تو (به لهجه رشتی بگو)
دیر آپدیت میکنی رول (لری)
می گما نکنه یه وق خدایی ناکرده طوری شدی کا (بندری)
نکوند جایی زیدی میدی گیر اوردی (اصفهانی)
بیا که ما بدجوری تو نخ نوشته هاتیم داش (لوتی تهرانی)

اووووو من همینجام...

غوغا پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:57 ق.ظ

هنوز نیومدی سیاوش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا آپ نمیکنی آخه کجایی

امیدوارم خوب باشی هرجاکه هستی
دلم برات تنگ شده خیلی

نمی دونم در مقابل این همه لطف تو چی بگم من اومدم دوباره و نبودنت قصه درازی دارد منم دلم برای تو و اینجا خیلی تنگ شده بود و با حرص و ولع دل تنگی هایم که قبلا نوشتم مرور کردم شاد باشی

فاطمه جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:51 ق.ظ http://dey.

زمین به خون تو تشنه است ، آسمانی باش .
بگرد و در آن کرانه خود را پیدا کن .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد